نغمهها
ليس الغريب
مشاری بن راشد العفاسی::لیس الغریب::
این کلیپ یاد آور لحظه مرگ و بعد از مرگ می باشد
این نغمه با استقبال بی سابقه ای از طرف مسلمانان بروبروشده است تا جائی که هر کسی که برای اولین بار این نغمه را ملاحظه می کند آنرا برای دوستان خود ارسال می کند.
لَيْسَ الغَريبُ غَريبَ الشَّامِ واليَمَنِ إِنَّ الغَريبَ غَريبُ اللَّحدِ والكَفَنِ
غريب و بيگانه آن نيست که در شام و يمن است، بلکه غريب واقعي آنست که در(قبر، درميان) سنگ و الحد قرار گرفته است.
إِنَّ الغَريِبَ لَهُ حَقٌّ لِغُرْبَتـِهِ على الْمُقيمينَ في الاَوطــانِ والسَّكَنِ
چنين غريبي براي غربت و دوري خود، بر گردن کساني که در سرزمين و خانه هايشان باقي مانده اند، حق دارد.
لاتَنّهَرنَّ غَريباً حَالَ غُربَتِه الدَّهرُ ينهَرُه بالذُّلِ وَالمِهَنِ
غريب را به خاطر حال و روزش از خود مران زيرا زمانه با خواري او را از خود رانده است.
سَفري بَعيدٌ وَزادي لَنْ يُبَلِّغَنـي وَقُوَّتي ضَعُفَتْ والمـوتُ يَطلُبُنـي
سفر مرگم دور و دراز است و توشه ي من کافي نيست، نيرو و قوتم ضعيف شده، در حالي که مرگ مرا مي طلبد.
وَلي بَقايــا ذُنوبٍ لَسْتُ أَعْلَمُها الله يَعْلَمُهــا في السِّرِ والعَلَنِ
دچار گناهاني هستم که آگاه به آن نيستم، ولي خداوند تمامي گناهان نهان و آشکاراي مرا مي داند.
مـَا أَحْلَمَ اللهَ عَني حَيْثُ أَمْهَلَني وقَدْ تَمـادَيْتُ في ذَنْبي ويَسْتُرُنِي
چه قدر خداوند بردبار بود، آنوقت که دائما گناه کردم و خداوند مرا رسوا نکرد و گناهانم را پوشاند.
تَمُرُّ سـاعـاتُ أَيّـَامي بِلا نَدَمٍ ولا بُكاءٍ وَلاخَـوْفٍ ولا حـَزَنِ
اوقاتم را بدون هيچ پشيماني و بدون هيچ گريه ای، ويا ترسي از خدا و ناراحتي گذراندم.
أَنَـا الَّذِي أُغْلِقُ الابْوابَ مُجْتَهِداً عَلى المعاصِي وَعَيْنُ اللهِ تَنْظُرُنـي
منم که بواسطه تلاش بر انجام گناهان، درهاي رحمت و خير را بر خود مي بندم و اين در حالي است که خداوند نظاره گر من هست.
يَـا زَلَّةً كُتِبَتْ في غَفْلَةٍ ذَهَبَتْ يَـا حَسْرَةً بَقِيَتْ في القَلبِ تُحْرِقُني
چه لغزش هايي که به خاطر غفلتم در نامه ي اعمالم نگاشته شد و چه حسرت هاي سوزاني که در دلم به جاي ماند.
غريب و بيگانه آن نيست که در شام و يمن است، بلکه غريب واقعي آنست که در(قبر، درميان) سنگ و الحد قرار گرفته است.
إِنَّ الغَريِبَ لَهُ حَقٌّ لِغُرْبَتـِهِ على الْمُقيمينَ في الاَوطــانِ والسَّكَنِ
چنين غريبي براي غربت و دوري خود، بر گردن کساني که در سرزمين و خانه هايشان باقي مانده اند، حق دارد.
لاتَنّهَرنَّ غَريباً حَالَ غُربَتِه الدَّهرُ ينهَرُه بالذُّلِ وَالمِهَنِ
غريب را به خاطر حال و روزش از خود مران زيرا زمانه با خواري او را از خود رانده است.
سَفري بَعيدٌ وَزادي لَنْ يُبَلِّغَنـي وَقُوَّتي ضَعُفَتْ والمـوتُ يَطلُبُنـي
سفر مرگم دور و دراز است و توشه ي من کافي نيست، نيرو و قوتم ضعيف شده، در حالي که مرگ مرا مي طلبد.
وَلي بَقايــا ذُنوبٍ لَسْتُ أَعْلَمُها الله يَعْلَمُهــا في السِّرِ والعَلَنِ
دچار گناهاني هستم که آگاه به آن نيستم، ولي خداوند تمامي گناهان نهان و آشکاراي مرا مي داند.
مـَا أَحْلَمَ اللهَ عَني حَيْثُ أَمْهَلَني وقَدْ تَمـادَيْتُ في ذَنْبي ويَسْتُرُنِي
چه قدر خداوند بردبار بود، آنوقت که دائما گناه کردم و خداوند مرا رسوا نکرد و گناهانم را پوشاند.
تَمُرُّ سـاعـاتُ أَيّـَامي بِلا نَدَمٍ ولا بُكاءٍ وَلاخَـوْفٍ ولا حـَزَنِ
اوقاتم را بدون هيچ پشيماني و بدون هيچ گريه ای، ويا ترسي از خدا و ناراحتي گذراندم.
أَنَـا الَّذِي أُغْلِقُ الابْوابَ مُجْتَهِداً عَلى المعاصِي وَعَيْنُ اللهِ تَنْظُرُنـي
منم که بواسطه تلاش بر انجام گناهان، درهاي رحمت و خير را بر خود مي بندم و اين در حالي است که خداوند نظاره گر من هست.
يَـا زَلَّةً كُتِبَتْ في غَفْلَةٍ ذَهَبَتْ يَـا حَسْرَةً بَقِيَتْ في القَلبِ تُحْرِقُني
چه لغزش هايي که به خاطر غفلتم در نامه ي اعمالم نگاشته شد و چه حسرت هاي سوزاني که در دلم به جاي ماند.
دَعْني أَنُوحُ عَلى نَفْسِي وَأَنْدُبُهـا وَأَقْطَعُ الدَّهْرَ بِالتَّذْكِيـرِ وَالحَزَنِ
اجازه دهيد تا بر خود بنالم و ادامه زندگي را به ياد خدا و اندوه بر کارنامه اعمالم بگذرانم.
كَأَنَّني بَينَ تلك الاَهلِ مُنطَرِحــَاً عَلى الفِراشِ وَأَيْديهِمْ تُقَلِّبُنــي
تو گويي که من در بين خانواده بر بستر مرگ افتاده ام و با دست هاي شان مرا به حرکت در می آورند.
وَقَد تَجَمَّعَ حَولِی مَن يَنُوحُ وَ مَن يَبّکِی عَلَّیَ وَ يَنعَانِی وَ يَندُبُنِی
گويا اطراف من کسانی اند که ناله می کنند و برايم داد و شيون می کنند.
وَقد أَتَوْا بِطَبيبٍ كَـيْ يُعالِجَنـي وَلَمْ أَرَ الطِّبَّ هـذا اليـومَ يَنْفَعُني
پزشکي را براي مداوايم آورده اند و در حالی آن ها نمي دانند علم پزشکي براي مرگ علاجي و جوابي ندارد.
واشَتد نَزْعِي وَصَار المَوتُ يَجْذِبُـها مِن كُلِّ عِرْقٍ بِلا رِفقٍ ولا هَوَنِ
جان کندنم سخت شده و فرشته ی مرگ روحم را از هر رگ بدنم بدون هيچ ملاحظه اي مي ستاند.
واستَخْرَجَ الرُّوحَ مِني في تَغَرْغُرِها وصـَارَ رِيقي مَريراً حِينَ غَرْغَرَني
و روحم را خارج مي کند در حالي که من به حالت غرغر آخر، افتاده ام؛ آب دهانم تلخ گشته و روح از بدنم خارج مي شود.
وَغَمَّضُوني وَراحَ الكُلُّ وانْصَرَفوا بَعْدَ الإِياسِ وَجَدُّوا في شِرَا الكَفَنِ
آنگاه چشمانم را مي بندند و بعد از نا اميدي از ادامه حياتم همه اهل و عيالم مرا ترک مي کنند و برايم کفن فراهم مي آورند.
و روحم را خارج مي کند در حالي که من به حالت غرغر آخر، افتاده ام؛ آب دهانم تلخ گشته و روح از بدنم خارج مي شود.
وَغَمَّضُوني وَراحَ الكُلُّ وانْصَرَفوا بَعْدَ الإِياسِ وَجَدُّوا في شِرَا الكَفَنِ
آنگاه چشمانم را مي بندند و بعد از نا اميدي از ادامه حياتم همه اهل و عيالم مرا ترک مي کنند و برايم کفن فراهم مي آورند.
وَقـامَ مَنْ كانَ حِبُّ لنّاسِ في عَجَلٍ نَحْوَ المُغَسِّلِ يَأْتينـي يُغَسِّلُنــي
همان کساني که دوستان من بودند، با عجله بر مي خيزند و براي تدارک غسل دادنم با شتاب به دنبال غسال مي گردنند.
وَقــالَ يـا قَوْمِ نَبْغِي غاسِلاً حَذِقاً حُراً أَرِيباً لَبِيبـاً عَارِفـاً فَطِنِ
دوستانم صدا مي زند که به غسل دهنده اي آگاه و توانا و زبردست نياز داريم.
فَجــاءَني رَجُلٌ مِنْهُمْ فَجَرَّدَني مِنَ الثِّيــابِ وَأَعْرَاني وأَفْرَدَني
در اين هنگام مردي از غسلان مي آيد لباسم را بيرون آورده و عريانم مي کند.
وَأَوْدَعوني عَلى الأَلْواحِ مُنْطَرِحـاً وَصـَارَ فَوْقي خَرِيرُ الماءِ يَنْظِفُني
به روي سنگ غسّال خانه ام مي گذارد و دلوي از آب بر رويم سرازير مي کند و مرا غسل می دهد.
وَأَسْكَبَ الماءَ مِنْ فَوقي وَغَسَّلَني غُسْلاً ثَلاثاً وَنَادَى القَوْمَ بِالكَفَنِ
در حالي که آب را از بالا به رويم مي ريزد سه مرتبه مرا غسل مي دهد و آنگاه از اقوامم مي خواهد که کفن را بياورند.
وَأَلْبَسُوني ثِيابـاً لا كِمامَ لهـا وَصارَ زَادي حَنُوطِي حيـنَ حَنَّطَني
جامعه اي بي آستين در زير کفن بر تنم مي کند و اين تنها توشه ي من، در اين لباس حنوط است.
وأَخْرَجوني مِنَ الدُّنيـا فَوا أَسَفاً عَلى رَحِيـلٍ بِلا زادٍ يُبَلِّغُنـي
و خلاصه مرا از اين دنيا خارج مي کنند! واي بر من که به سفري بي زاد و توشه مي روم.
وَحَمَّلوني على الكتـافِ أَربَعَةٌ مِنَ الرِّجـالِ وَخَلْفِي مَنْ يُشَيِّعُني
بر روي شانه ي چهار نفر از مردان مي گذارند و تشييع کننده ها به دنبالم در حرکت هستند.
وَقَدَّموني إِلى المحرابِ وانصَرَفوا خَلْفَ الإِمـَامِ فَصَلَّى ثـمّ وَدَّعَني
مرا در محراب مسجد مي گذراند و همه پشت سر امام مي ايستند و بر من نماز مي گذارند و همه مرا رها مي سازند.
صَلَّوْا عَلَيَّ صَلاةً لا رُكوعَ لهـا ولا سُجـودَ لَعَلَّ اللـهَ يَرْحَمُني
نمازي بر من خواندند که رکوع و سجدي ندارد تا شايد خداوند گناهانم را ببخشايد.
وَأَنْزَلوني إلـى قَبري على مَهَلٍ وَقَدَّمُوا واحِداً مِنهـم يُلَحِّدُنـي
سپس مرا به آرامي در قبرم مي گذارند، يکي از عزيزانم پيش قدم مي شود تا سنگ هاي لحدم را به ترتيب بگذارد.
وَكَشَّفَ الثّوْبَ عَن وَجْهي لِيَنْظُرَني وَأَسْكَبَ الدَّمْعَ مِنْ عَيْنيهِ أَغْرَقَني
بند کفن را باز مي کند تا صورتم را ببيند و آنگاه اشک هايش را بر روي صورتم مي ريزد.
فَقامَ مُحتَرِمــاً بِالعَزمِ مُشْتَمِلاً وَصَفَّفَ اللَّبِنَ مِنْ فَوْقِي وفـارَقَني
با جديت و احترام سنگ هاي قبرم را مي گذارد و خاک را بر رويم مي ريزد و مرا تنها مي گذارند.
وقَالَ هُلُّوا عليه التُّرْبَ واغْتَنِموا حُسْنَ الثَّوابِ مِنَ الرَّحمنِ ذِي المِنَنِ
و نزديکانم مي گويند: اي مردم! بر او خاک بريزيد و با اين کار خود ثواب و پاداشي از خداوند بخشنده بستانيد.
في ظُلْمَةِ القبرِ لا أُمٌّ هنــاك ولا أَبٌ شَفـيقٌ ولا أَخٌ يُؤنِّسُنــي
و حالا من در تاريکي قبرم، قبري که نه مادري آنجا هست و نه پدري مهربان و نه برادري که مونسم باشد.
وَهالَني صُورَةً في العينِ إِذْ نَظَرَتْ مِنْ هَوْلِ مَطْلَعِ ما قَدْ كان أَدهَشَني
و چشمانم ترسان مي شوند؛ آن هنگام که ديده بر برزخ گشايم و زمان هول مطلع فرا رسد همان چيزي که در دنيا از آن مي ترسيدم.
مِنْ مُنكَرٍ ونكيرٍ مـا أَقولُ لهم قَدْ هــَالَني أَمْرُهُمْ جِداً فَأَفْزَعَني
منکر و نکير آمدند به آن ها چه بگويم؟ که چه مقدار از سوال شان مي ترسم!!! .
وَأَقْعَدوني وَجَدُّوا في سُؤالِهـِمُ مَـالِي سِوَاكَ إِلهـي مَنْ يُخَلِّصُنِي
منکر و نکير مرا براي سوال و جواب نشاندند و غرق سوالم کردند در اين هنگام اي خداي من! کسي غير از تو توان رهايي مرا ندارد.
فَامْنُنْ عَلَيَّ بِعَفْوٍ مِنك يــا أَمَلي فَإِنَّني مُوثَقٌ بِالذَّنْبِ مُرْتَهَــنِ
اي خداي من! با بخششت بر من منت گذار؛ چرا که من براي رهايي از گناهانم به لطف و کرمت نيازمند و اميدوارم... .
تَقاسمَ اهلُ مالي بعدما انْصَرَفُوا وَصَارَ وِزْرِي عَلى ظَهْرِي فَأَثْقَلَني
و آن گاه خانواده ام مال و اموالم را بين خود تقسيم می کنند؛ در حالی آن زر و سيم ها که انباشته ام بر دوش من سنگينی می کند.
واستَبْدَلَتْ زَوجَتي بَعْلاً لهـا بَدَلي وَحَكَّمَتْهُ علی الامْوَالِ والسَّكَـنِ
همسرم شوهری ديگر بر می گزيند و او را در خانه و مال و اموالم شريک می کند.
وَصَيَّرَتْ وَلَدي عَبْداً لِيَخْدُمَهــا وَصَارَ مَـالي لهم حـِلاً بِلا ثَمَنِ
فرزندانم همچون غلامان همسرم در می آيند و ارث باقی مانده از من را بدون هيچ زحمتی حيف و ميل می کنند.
فَلا تَغُرَّنَّكَ الدُّنْيــا وَزِينَتُها وانْظُرْ إلى فِعْلِهــا في الاهْلِ والوَطَنِ
دنيا و زر و زيور آن انسان را می فريبند؛ پس وفايي در آن نيست حال به خاندان و خانواده ات قبل از مردنت بنگر... .
وانْظُرْ إِلى مَنْ حَوَى الدُّنْيا بِأَجْمَعِها هَلْ رَاحَ مِنْها بِغَيْرِ الحَنْطِ والكَفَنِ
و همچنين نگاه کن به کسی که با حرص وطمع به جمع آوری مال دنيا تلاش می کند آيا به غير از حنوط وکفن چيزی همراه خودت برده؟.
خُذِ القَنـَاعَةَ مِنْ دُنْيَاك وارْضَ بِها لَوْ لم يَكُنْ لَكَ إِلا رَاحَةُ البَدَنِ
پس در دنيا قناعت را پيشه کن و به آنچه که داری قانع باش حتی اگر بهره تو از دنيا فقط سلامتی بدنت باشد.
يَـا زَارِعَ الخَيْرِ تحصُدْ بَعْدَهُ ثَمَراً يَا زَارِعَ الشَّرِّ مَوْقُوفٌ عَلَى الوَهَنِ
ای کسی که بذر خوبی می کاری مطمئن باش که خوبی هم درو می کنی و ای کسی که بذر بدی می کاری مطمئن باش سزايش را می بينی
يـَا نَفْسُ كُفِّي عَنِ العِصْيانِ واكْتَسِبِي فِعْلاً جميلاً لَعَلَّ اللهَ يَرحَمُني
ای نفس سرکش آدمی! از نافرمانی خدا بپرهيز و برای آنکه بر رحمت خداوندی قرار گيری، کار ثواب و نيکو انجام بده
يَا نَفْسُ وَيْحَكِ تُوبي واعمَلِي حَسَناً عَسى تُجازَيْنَ بَعْدَ الموتِ بِالحَسَنِ
ای نفس! وای بر تو! توبه کن و عمل نيک در مقابل عمل زشتت انجام بده، شايد که خاطر اعمال نيکت بعد از مرگ ثوابی به تو برسد
ثمَّ الصلاةُ على الْمُختـارِ سَيِّدِنـا مَا وَصَّـا البَرْقَ في شَّامٍ وفي يَمَنِ
و سلام و درود خدا بر پيامبر برگزيده و بزرگوارش تا زمانی که سرزمين های شام و يمن موجودند
والحمدُ لله مُمْسِينَـا وَمُصْبِحِنَا بِالخَيْرِ والعَفْوْ والإِحْســانِ وَالمِنَنِ
و حمد و سپاس يگانه خداوندی که صبح و شام و خير و بخشش و نيکی برای ما به ارمغان آورد.
آخرین فایل ها
- بخواب آرام ای کودک 04:23
- ای وطن ای مادر تاریخ ساز 02:59
- ای برادر جان به شعرم گوش کن 03:00
- مدح امیر مومنین عمر رضی الله عنه 06:08
- حسین از دودمان سبز طه است 04:22